به مدرازما بگویید
روی تلار نشستهام هنوز
مادرم امشب مرا دعا کرد که خوابم نبرد
این روزها خواب خشکی میبینم
که دستانم را میکشد
و گریههایی که جوی آب شور تا تو.
از خانه خودشان برمیگردم
روانی و تا درخت گزی که عاشق تو وقت باد و جوی آب میشود
رد شدهام
رد شدنی خشک
که جوی آب ندارد وُ
درخت مجنون شده است، نمک به زخم تبر پاشیده
که شبیه چشمان توست، شبیه لرزان موهای بلند دار بودی.
کجا قرارمان اینگونه بود
که چشمهایت را روی درخت جا بگذاری
که پشت سرت را نگاه نکنی
که رفتنت را.
ناسلامتی اردیبهشت 1397 است
باران باران تا خانه خودتان از همین شب که زیر تلار خوابیده
از همین دو چشم شور تا همان دو چشم خواب آسوده
از کنار همین صداهای خشک
تا گلوهای ضجه زن خشک
که خشکی را به لب صدا زدهاند
و دعا را به لب
و درختان خوابم را پیر
مدرازما را پیر
پدرم را.
قول میدهم امشب خوابم نبرد
و خوابت را نبینم
مدرازما زیر تلار خوابیده
و ماه دارد به تو فکر میکند.
کاش پلنگی بود و از روی تلار میپرید
ماه را میگرفت و بعد
مادرم دیگر بخوابد و بعد
شب ابری باشد و بعد
خواب تو را ببینیم
بدون اینکه تلار بلرزد
فانوس بمیرد و بعد
شوکایی که در این نزدیکی بود رم کند و بعد
تو از خواب بیدار بشوی.
و تو ای پریشان موی بلند دار تا نیمه روی
بشوی.
#فرزاد_خدنگ
#کانال_برفکی مادرم قصه گوی خوبی بود
اوایل که به نوبل فکر میکردم
مدرازما - مرد آزمای
تلار ,تو ,همین ,خواب ,آب ,خوابم ,جوی آب ,را به ,بلند دار ,زیر تلار ,شور تا
درباره این سایت